قصه « سزای نیکی » … روایت از روستای سَربَند، تفرش

« سزایِ نیکی » مردی با شُترش از راهی می گذشت. دید ماری وسطِ آتش گیر کرده، چوبدست و توبره اش را انداخت و مار را کشید بیرون. مار گفت : « خُب، حالا خودت را نیش...
ادامه مطلب ...« سزایِ نیکی » مردی با شُترش از راهی می گذشت. دید ماری وسطِ آتش گیر کرده، چوبدست و توبره اش را انداخت و مار را کشید بیرون. مار گفت : « خُب، حالا خودت را نیش...
ادامه مطلب ...« توبه روباه » روباه گرسنه بود. نشست فکری کرد... در جمع حیوانات رفت و گفت : « آقا! من توبه کرده ام. می خواهم بروم مکّه. هرکسی هم می خواهد همراه من بیاید،...
ادامه مطلب ...کتاب « خدا کیه؟ چیه؟ کو؟ » به بیست سوال مهم درباره ی خدا با زبان شعر پاسخ داده است. بی گمان عبارات آهنگین شعری برای کودکان، جذابتر و حفظ آن هم برای آنان...
ادامه مطلب ...« توصیه به معلمین » قبل از بیان قواعد کلی، به اندازه کافی شاهد و مثال بیاورید. تجزیه را قبل از ترکیب به شاگردان بیاموزید. دانش آموزان را به بحث و کاوش عادت...
ادامه مطلب ...ابوالقاسم تفرشی متخلص به «سحاب»؛ ادیب، مورخ و نویسنده پُرکار قرن چهاردهم، در سال ۱۳۰۴ قمری مطابق با ۱۲۶۶ شمسی، در محله فَم شهر تفرش به دنیا آمد. ایشان در زمینه...
ادامه مطلب ...« پا به سَفالی، پا به زمستان! » نیمه تابستان، فصل برداشت گندم در تفرش است. ساقه گندم که پس از دِرو کردن روی زمین باقی می ماند، در بین مردم منطقه تفرش ،...
ادامه مطلب ...کُشتیار . کُشتیار کسی شدن. اصرار یا کوشش را در مورد کسی به نهایت رساندن ( و معمولاً به نتیجه نرسیدن)، به کسی اصرار پیاپی (و غالباً بیهوده) کردن: «شوهرم...
ادامه مطلب ...خرِ ایریمان رو باید یه وَرِه سوار شد. توضیح : از چیزی که عاریه و قرضی هست، باید طوری استفاده کرد که هر زمان صاحبش آن را خواست، بتوان فورا به او پس داد. گرچه...
ادامه مطلب ...گِلاندَن. غلتانیدن، غلتاندن. گِلاندَن / گِلانیدَن / گِلیدَن، از واژگان قدیمی منطقه تفرش است که به گویش بوربشه می باشد. این واژه در تفرش و گَرَکان...
ادامه مطلب ...بُز در غم جان و قصاب در غم پیه! توضیح: خوراک اصلی مردم تفرش در گذشته، آبگوشت بوده است. آبگوشت را با گوشت چربی دار تهیه می کردند. معمولاً دیزی ها را «سَرکو»...
ادامه مطلب ...خُنیکا / خونیکا / خُنَکا. هنگامی که هوا خنک باشد (کنایه از نزدیکی های بامداد) صبحِ خُنَکا / صبحِ خونیکا / خُنَکای صبح. صبح بسیار زود: «فردا ... صبح خُنَکا...
ادامه مطلب ...بُزِ گَر، از سرچشمه آب می خوره! توضیح: کبر و عجب ناسزایان، غالباً بیش از دیگران است.(امثال و حکم دهخدا، جلد یک) کاربرد: گاهی، غرور و...
ادامه مطلب ...«شاهِ زَری باف و دخترِ چوپان» روزی پسر پادشاه با وزیر رفتند شکار. تشنه شدند. رسیدند به چشمه ای که دخترِ چوپانی آنجا بود و از زیبایی چیزی کم نداشت. پسرِ...
ادامه مطلب ...لیت . لیت شدن. آب افتادن و تقریبا متلاشی شدن یا فاسد شدن (میوه): « این هندوانه لیت شده، دیگر خوردن ندارد.» (شبگرد، صفحه ۱۰۴). لیته . (ترشی) لیته. نوعی...
ادامه مطلب ...